1 تو کان جهانی و جهان نیم جو است تو اصل جهانی و جهان از تو نو است
2 گر مشعله جهانی و شمع بگیرد عالم بیآهن و سنگ آن به بادی گرو است
1 بود شیخی دایما او وامدار از جوامردی که بود آن نامدار
2 ده هزاران وام کردی از مهان خرج کردی بر فقیران جهان
1 گفت موسی ای کریم کارساز ای که یکدم ذکر تو عمر دراز
2 نقش کژمژ دیدم اندر آب و گل چون ملایک اعتراضی کرد دل
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو