1 ای آب خضر لعل لب یار به از توست وی عمر ابد دیدن دلدار به از توست
2 غمّازی عیب دگران طرز خوشی نیست ای آینه کم لاف که زنگار به از توست
3 مانع نشدی ز آمدن غیر به چشمم رو، ای مژه خار سر دیوار به از توست
1 عزیزا چون به من دل مهربان کردی خوشت باشد سرافرازم میان عاشقان کردی خوشت باشد
2 ز روی مهربانی از لب لعل شفابخشت علاج درد جای ناتوان کردی خوشت باشد
1 ساقی بیا که باز خراب است حال ما پیش آر باده ای صنم بیزوال ما
2 جامی بده که دست نشاطی بهم زنیم شد خشک در قفس همه اعضا و بال ما
1 اول به نام آنکه زد این بارگاه را افروخت شمع مشعله مهر و ماه را
2 برپای کرد زنگی شب را ز تخت ظلم بر جا نشاند روز مرصّع کلاه را