- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای تو همساز من وهم سوزم وی رخت اختر شب افروزم
2 همه آیینه و تو جلوه گری همه را از همه تو درنظری
3 همه گر فرد شعله می بودی گوی وحدت زجمله بربودی
4 ز آنکه هرجا دوئی بود درشیء متخلل بود در او جزوی
5 لیک جز او همه از اوفیء است غیر او در میانه لاشیئی است
6 چشمت اسرار گر بود احول دونماید ترایکی مشعل