تو قبله دل و جانی چو روی بنمایی از سیف فرغانی غزل 575

سیف فرغانی

آثار سیف فرغانی

سیف فرغانی

تو قبله دل و جانی چو روی بنمایی

1 تو قبله دل و جانی چو روی بنمایی بطوع سجده کنندت بتان یغمایی

2 تو آفتابی واین هست حجتی روشن که در تو خیره شود دیده تماشایی

3 بوصف حسن تو لایق نباشد ار گویم بنفشه زلفی و گل روی و سرو بالایی

4 ز روی پرده برانداز تا جهانی را بهار وار بگل سربسر بیارایی

5 چگونه با تو دگر عشق من کمی گیرد که لحظه لحظه تو در حسن می بیفزایی

6 بدست عشق درافگند همچو مرغ بدام کمند عشق تو هر جا دلیست سودایی

7 برآستان تو هستند عاشقان چندان که پای بر سر خود می نهم ز بی جایی

8 بلطف بر سر وقت من آ که در طلبت ز پا درآمدم و تو بدست می نایی

9 بهجر دور نیم از تو زآنکه هر نفسم چو فکر در دل و در دیده ای چو بینایی

10 اگر چه ملک نخواهد شریک، نتوانم که روز و شب غم تو من خورم بتنهایی

11 در آمدن ز در دوست سیف فرغانی میسرت نشود تا ز خود برون نایی

عکس نوشته
کامنت
comment