1 ای آنکه ز پای تا بسر چون شکری دادم ز برایت ترشی مختصری
2 ترسم که در آیینه ببینی رخ خود وز شیرینی دل خودت را ببری
1 چو در خواب شد دیده پاسبانها نوای درای آمد از کاروانها
2 به محمل گزیدند جا خوبرویان به تنها دمیدند گفتی روانها
1 زاد فی الطنبور اخری نغمه یعنی ز نو مردم تبریز لحنی ساختند اندر رباب
2 چند تن اهریمن آسا در لباس مردمان کادمی صورت بدند اما بسیرت چون دواب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به