- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای که جانها خاک پایت صورت اندیش آمدی دست بر در نه درآ در خانه خویش آمدی
2 نیست بر هستی شکستی گرد چون انگیختی چون تو پس کردی جهان چونی چو واپیش آمدی
3 در دو عالم قاعده نیش است وآنگه ذوق نوش تو ورای هر دو عالم نوش بینیش آمدی
4 خویش را ذوقی بود بیگانه را ذوق نوی هم قدیمی هم نوی بیگانه و خویش آمدی
5 بر دل و جان قلندر ریش و مرهم هر دو تو فقر را ای نور مطلق مرهم و ریش آمدی
6 کیش هفتاد و دو ملت جمله قربان تواند تا تو شاهنشاه باقربان و باکیش آمدی
7 ای که بر خوان فلک با ماه همکاسه شدی ماه را یک لقمه کردی کآفتابیش آمدی
8 عقل و حس مهتاب را کی گز تواند کرد لیک داندی خورشید بیگز کز مهان بیش آمدی
9 عشق شمس الدین تبریزی که عید اکبر است کی تو را قربان کند چون لاغری میش آمدی