تویی که خنجر تو شد از رشیدالدین وطواط قصیده 23

رشیدالدین وطواط

آثار رشیدالدین وطواط

رشیدالدین وطواط

تویی که خنجر تو شد مکان آتش و آب

1 تویی که خنجر تو شد مکان آتش و آب زبان رمح تو شد ترجمان آتش و آب

2 بدست خشم تو و عفو تو سپرد فلک بوقت جفوت و صفوت عنان آتش و آب

3 رواق حشمت تو بربر سپهر و نجوم نطاق خدمت تو بر میان آتش و آب

4 ز تف سینه و اشک دیده ماند ستند مخالفان تو اندر میان آتش و آب

5 خدایگانا، معدوم و مندرس گشتست ز عنف و لطف تو نام و نشان آتش و آب

6 حمابت تو شده پاسبان ملت و ملک سیاست تو شده قهرمان آتش و آب

7 ز جنگ و صلح تو بیم و امید اختر و چرخ ز مهر و کین تو سود و زیان آتش و آب

8 تبارک الله؛ از آن تیغ آسمان صفتت که هست بر صفحاتش قرآن آتش و آب

9 ستارگان را بر آسمان قرآن باشد مگر که تیغ تو شد آسمان آتش و آب

10 ز تیغ و گرز تو باشد نفیر جوشن و خود ز طعن و ضرب تو باشد فغان آتش و آب

11 حسامت آتش و آبست و این شگفتی بین که هست دولت و دین در امان آتش و آب

12 بملک های شگفتست تیغ تو ضامن هزار ملک نگر در ضمان آتش و آب

13 وجود گوهر اگر در صمیم کان باشد چراست گوهر تیغ تو کان آتش و آب ؟

14 چو حد تیغ تو دیدند عاقلان گفتند که: هست جای اجل بر کران آتش و آب

15 ز رأی روشن و از طبع صافی تو کنند اگر کنند به حق امتحان آتش و آب

16 دریغ کاتش و آبست بی زبان، ورنی همه ثنای تو گفتی زبان آتش و آب

17 نهاد آتش و آبست بی روانی، ورنی همه روای تو جستی روان آتش و آب

18 جهان ز خنجر تو پر ز آتش و آبست مگر که خنجر تو شد جهان آتش و آب

19 بکند عدل تو بیخ بنای فتنه و ظلم ببرد باس تو زور و توان آتش و آب

20 بفر خدمت صدر تو چون خلیل و کریم برسته ناصح تو از هوان آتش و آب

21 بوقت سوختن و ساختن پدید کنند عقاب و عفو تو سر نهان آتش و آب

22 همیشه تا که ببالا و پست دارد میل تن خفیف و سرشت گران آتش و آب

23 بچهره زرد ، بپیکر گداخته بادا عدوی مملکت تو بسان آتش و آب

24 دل مخالف و چشم منازعت بادا چو ابر وقت بهاران مکان آتش و آب

25 بزیر ران جلالت زمانه رام چنانک شود هوا و زمین زیر ران آتش و آب

عکس نوشته
کامنت
comment