تویی که هیچ گرفتی از بابافغانی شیرازی غزل 542

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

تویی که هیچ گرفتی گل و شراب کسی

1 تویی که هیچ گرفتی گل و شراب کسی مدام خنده زدی بر دل کباب کسی

2 تو کز دریچه ی خورشید سر بدر کردی کجا پسند کنی خانه ی خراب کسی

3 ترا که خانه پر از در شبچراغ بود چه احتیاج بگلگشت ماهتاب کسی

4 همین ز چشمه ی خورشید خود بر آمده یی قدم نکرده تر از ناز از گلاب کسی

5 ز آب و آینه هم روی خویش پوشیدی ز شرم چشم نکردی بر آفتاب کسی

6 مگو که شب ز خیالم چه خواب می بینی مپرس ازین که پریشان مباد خواب کسی

7 اثر نماند ز گردم فغانی آنهم رفت که می شدم بصد آشوب در رکاب کسی

عکس نوشته
کامنت
comment