-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تویی که هیچ گرفتی گل و شراب کسی مدام خنده زدی بر دل کباب کسی
2 تو کز دریچه ی خورشید سر بدر کردی کجا پسند کنی خانه ی خراب کسی
3 ترا که خانه پر از در شبچراغ بود چه احتیاج بگلگشت ماهتاب کسی
4 همین ز چشمه ی خورشید خود بر آمده یی قدم نکرده تر از ناز از گلاب کسی
5 ز آب و آینه هم روی خویش پوشیدی ز شرم چشم نکردی بر آفتاب کسی
6 مگو که شب ز خیالم چه خواب می بینی مپرس ازین که پریشان مباد خواب کسی
7 اثر نماند ز گردم فغانی آنهم رفت که می شدم بصد آشوب در رکاب کسی