-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای بر همه میران جهان یافته شاهی می خور، که بد اندیش چنان شد که تو خواهی
2 می خواه، که بدخواه به کام دل تو گشت وز بخت بد اندیش تو آورد تباهی
3 شد روزه و تسبیح و تراویح به یک جای عید آمد و آمد می و معشوق و ملاهی
4 چون ماه همی جست شب عید همه خلق من روی تو جستم، که مرا شاهی و ماهی
5 مه گاه بر افزون بود و گاه به کاهش دایم تو برافزون بوی و هیچ نکاهی
6 میری به تو محکم شد و شاهی به تو خرم بر خیره ندادند ترا میری و شاهی
7 خورشید روان باشی، چون از بر رخشی دریای روان باشی، چون از بر گاهی
8 آن ها که همه میل سوی ملک تو کردند اینک بنهادند سر از تافته راهی
9 دام طمع از ماهی در آب فگندند نه مرد به جای آمد و نه دام و نه ماهی
10 مهتر نشود، گر چه قوی گردد کهتر گاهی نشود، گر چه هنر دارد، چاهی