1 تو مپندار که از عشق تو دل برگیرم یا به جای تو کسی جویم و در برگیرم
2 بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذری پاره سازم کفن و زندگی از سر گیرم
1 روز آنست که عالم طرب از سر گیرد و آسمان کام دل خود ز زمین برگیرد
2 رایت فتح سر و قد کشد اندر گردون گلبن باغ سعادت ز ظفر برگیرد
1 ای گلستان روی تو چون نوبهار خوش ما را به یاد عارض تو روزگار خوش
2 گفتی که مرهمی بنهم بر جراحتت دانی که خسته را نبود انتظار خوش
1 زلفی که چو دود است بر آتش وطن او را مشکل نبود در دلم آتش زدن او را
2 شمعی که دو عالم به یکی شعله بسوزد کی غم بود از سوختن صد چو من او را