ای تو پناه از جلال الدین محمد مولوی غزل 2109

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

ای تو پناه همه روز محن

1 ای تو پناه همه روز محن بازسپردم به تو من خویشتن

2 قلزم مهری که کناریش نیست قطره آن الفت مرد است و زن

3 شیر دهد شیر به اطفال خویش شاه بگوید به گدا کیمسن

4 بلک شود آتش دایه خلیل سرمه یعقوب شود پیرهن

5 نور بد و شد بصر از آفتاب آب بنوشد ز ثری یاسمن

6 بلک کشد از بت سنگین غذا با همه کفرش به عبادت شمن

7 قهر کند دایگی از لطف تو زهر دهد دایه چو آری تو فن

8 گردد ابریشم بر کرم گور حله شود بر تن مؤمن کفن

9 بس کن از این شرح و خمش کن که تا بلبل جان خطبه کند بر فنن

عکس نوشته
کامنت
comment