- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای تو پناه همه روز محن بازسپردم به تو من خویشتن
2 قلزم مهری که کناریش نیست قطره آن الفت مرد است و زن
3 شیر دهد شیر به اطفال خویش شاه بگوید به گدا کیمسن
4 بلک شود آتش دایه خلیل سرمه یعقوب شود پیرهن
5 نور بد و شد بصر از آفتاب آب بنوشد ز ثری یاسمن
6 بلک کشد از بت سنگین غذا با همه کفرش به عبادت شمن
7 قهر کند دایگی از لطف تو زهر دهد دایه چو آری تو فن
8 گردد ابریشم بر کرم گور حله شود بر تن مؤمن کفن
9 بس کن از این شرح و خمش کن که تا بلبل جان خطبه کند بر فنن