ای فدای جلوهٔ مستانه‌ات از بیدل دهلوی غزل 313

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

ای فدای جلوهٔ مستانه‌ات میخانه‌ها

1 ای فدای جلوهٔ مستانه‌ات میخانه‌ها گرد سرگردیدهٔ چشمت خط پیمانه‌ها

2 سوخت باهم برق بی‌پروایی عشق غیور خواب چشم شمع و بالین پر پروانه‌ها

3 گردباد ایجادکرد آخر به صحرای جنون بر هوا پیچیدن موی سر دیوانه‌ها

4 رازعشق ازدل برون‌افتاد و رسوایی‌کشید شد پریشان‌گنج تا غافل شد از ویرانه‌ها

5 عاقبت‌در زلف خوبان جای آرایش نماند تخته‌گردید از هجوم دل دکان شانه‌ها

6 تا رسد خوابی به فریاد دماغ ما چوشمع تا سحر زین انجمن باید شنید افسانه‌ها

7 جوهرکین خنده‌می‌چیند به‌سیمای حسد نیست برهم خوردن شمشیر بی‌دندانه‌ها

8 تاطبایع نیست‌مألوف‌،‌انجمن‌ویرانه است ناقص افتدخوشه چون‌بی‌ربط بالددانه‌ها

9 خلق‌گرمی داشت‌شرم چشم‌پرخاشی نبود عرصهٔ شطرنج شداز بی‌دری‌این خانه‌ها

10 نا توانی قطع‌کن بیدل ز ابنای زمان آشنای‌کس نگردند این حیا بیگانه‌ها

عکس نوشته
کامنت
comment