ای شده پیر و عاجز از سنایی غزنوی قصیده-قطعه 38

سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

ای شده پیر و عاجز و فرتوت

1 ای شده پیر و عاجز و فرتوت مانده در کار خویشتن مبهوت

2 داده عمر عزیز خویش به باد شده راضی ز عیش خویش به قوت

3 متردد میان جبر و قدر غافل از عین عزت جبروت

4 ملکوت جهان نخست بدان پس خبر ده ز مالک ملکوت

5 مگذر از حکم «آیةالکرسی» سنگ بفگن چو یافتی یاقوت

6 آل موسی و آل هارون را چون ز لاهوت دان جدا ناسوت

7 نشنیدی که چون نهان گردد سر حق با سکینه در تابوت

8 جز سنایی که داند این حکمت با چنین حکمت سخن مسکوت

عکس نوشته
کامنت
comment