- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای مدعی، دلت گر ازین باده مست نیست در عیب ما مرو، که ترا حق به دست نیست
2 بگشای دست و جان و دلت را بیه اد دوست ایثار کن روان، که درین راه پست نیست
3 با محتسب بگوی که: از قاضیان شهر رو، عذر ما بخواه، که او نیز مست نیست
4 تا صوفیان به بادهٔ صافی رسیدهاند در خانقاه جز دو سه دردی پرست نیست
5 من عاشقم، مرا به ملامت خجل مکن کز عشق، تا اجل نرسد، بازرست نیست
6 در مهر او چو ذره هوا گیر شو بلند کین ره به پای سایه نشینان پست نیست
7 هر کس که نیست گشت به هستی رسید زود وآنکس که او گمان برد آنجا که هست نیست
8 یک ذره نیست در دل مجروح اوحدی کز ضرب تیر عشق برو صد شکست نیست