مرد محنت نیستی با عشق دمسازی از سیف فرغانی غزل 442

سیف فرغانی

آثار سیف فرغانی

سیف فرغانی

مرد محنت نیستی با عشق دمسازی مکن

1 مرد محنت نیستی با عشق دمسازی مکن چون نداری پای این ره رو بسربازی مکن

2 همچو چنگت گر بود پا درکنار دلبران بالب نامحرمان چون نای دمسازی مکن

3 تا بمانی زنده همچون آب پا برجا مباش تانگردی کشته چون آتش سرافرازی مکن

4 ای خلاف عقل کرده هر نفس ازبهر نفس کافر اندر پهلوی تو حمله بر غازی مکن

5 حال تو شیشه است وسنگست آرزوها بر رهت هان وهان تا شیشه بر سنگی نیندازی مکن

6 گر همی خواهی که اندر ملک باشی دوستکام درولایت داشتن با دشمن انبازی مکن

7 گر زمعنی عنبری باشد ترا درجیب حال خویشتن راهر نفس چون مشک غمازی مکن

8 این بطرز شعر عطار آمد ای جان آنکه گفت «عشق تیغ تیز شد بااو بسر بازی مکن »

9 اوچو بلبل تو چو زاغی سیف فرغانی برو شرم دار ای زاغ با بلبل هم آوازی مکن

عکس نوشته
کامنت
comment