1 ای که هرگز نشود مست کسی اگرش باده تو در جام کنی
2 تو بخیلی و منت گویم ابر نه ازان روی که انعام کنی
3 بلکه زان روی که هرجا گذری روز روشن را چون شام کنی
4 به مثل گر شودت گریه هوس اشک را جای دگر وام کنی
1 دوزم شکاف سینه چو دل جلوه گاه کرد خود هم به روز رشک نیارم نگاه کرد
2 دل خو به آه کرده بنوعی که روز وصل هرچند خواست در دلی گوید آه کرد
1 نظام دین و دینا قره العین رسول الله که اندر رای رفعت آفتابی بود و گردونی
2 به صد افسون به دست آورده بودش عالم فانی اجل ناگاه در خواب عدم کردش به افسونی
1 از صبوری لاف زد خون دل ناشاد ریز خار در آرامگاه صبر بی بنیاد ریز
2 من نخواهم رفت ازین در آتشم در زن بسوز وز برای امتحان خاکسترم بر باد ریز
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به