-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای گشته دلت چو سنگ خاره با خاره و سنگ چیست چاره
2 با خاره چه چاره شیشهها را جز آنک شوند پاره پاره
3 زان میخندی چو صبح صادق تا پیش تو جان دهد ستاره
4 تا عشق کنار خویش بگشاد اندیشه گریخت بر کناره
5 چون صبر بدید آن هزیمت او نیز بجست یک سواره
6 شد صبر و خرد بماند سودا میگرید و میکند حراره
7 خلقی ز جدایی عصیرت بر راه فتاده چون عصاره
8 هر چند شدهست خون جگرشان چستند در این ره و چه کاره
9 بیگانه شدیم بهر این کار با عقل و دل هزارکاره
10 العشق حقیقه الاماره و الشعر طباله الاماره
11 احذر فامیرنا مغیر کل سحر لدیه غاره
12 اترک هذا وصف فراقا تنشق لهوله العباره
13 بگریخت امام ای مؤذن خاموش فرورو از مناره