کسی در بندغفلت‌مانده‌ای از بیدل دهلوی غزل 19

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

کسی در بندغفلت‌مانده‌ای چون من‌ندید اینجا

1 کسی در بندغفلت‌مانده‌ای چون من‌ندید اینجا دو عالم یک درباز است و می‌جویم‌کلید اینجا

2 سرا‌غ منزل مقصد مپرس ازما زمینگیران به سعی نقش پا راهی نمی‌گردد سفید اینجا

3 تپیدن ره ندارد در تجلیگاه حیرانی توان‌گر پای تا سراشک شد نتوان چکید اینجا

4 زگلزارهوس تا آرزوبرگی به چنگ آرد به مژگان عمرها چون ریشه می‌باید دوید اینجا

5 تحیرگر به چشم انتظار ما نپردازد چه وسعت می‌توان چیدن زآغوش امید اینجا

6 ترشرویی ندارد یمن جمعیت در این محفل چو شیر این سرکه‌ات از یکدگر خواهد برید اینجا

7 به دل نقشی نمی‌بنددکه با وحشت نپیوندد نمی‌دانم‌کدامین بی‌وفا آیینه چید اینجا

8 مر از بی‌بری هم راحتی حاصل نشد، ورنه بهار سایه‌ای رنگینتر ازگل داشت بید اینجا

9 گواه‌کشتهٔ تیغ نگاه اوست حیرانی کفن بردوشی بسمل بود چشم سفید اینجا

10 کفن در مشهد ما بینوایان خونبها دارد ز عریانی برون آ گر توانی شد شهید اینجا

11 هجوم درد پیچیده‌ست هستی تا عدم بیدل تو هم‌گرگوش داری ناله‌ای خواهی‌شنید اینجا

عکس نوشته
کامنت
comment