ای در درون سینه ز مهرت از سحاب اصفهانی غزل 314

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

ای در درون سینه ز مهرت دفینه‌ای

1 ای در درون سینه ز مهرت دفینه‌ای نگذاشت طرّهٔ تو دلی را به سینه‌ای

2 مهرم فزوده کین تو کین تو مهر من حیرانم آن چه مهر بود این چه کینه‌ای

3 در بحر عشق ای که تو را میل ساحل است زین لجه کی رسید به ساحل سفینه‌ای

4 در گوش من سرود مغنی خوشست لیک با آن غنا که خواست ز خلق فتینه‌ای

5 این راست گوهری خوش و آن را در خوشاب این دیده مخزنی بود آن لب خزینه‌ای

6 زلف بنفشه طرّهٔ سنبل ندیده‌اند گویند اگر به عارض و رخ بی‌قرینه‌ای

7 بر آتش (سحاب) فشان آبی از وفا چون او به شکر اینکه به تاب و تبی نه‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment