1 بر تو رسیده بهر دل تنگ چارهای از حال من ضعیف بیندیش چارهای
1 از دوست بهر چیز چرا بایدت آزرد؟ کین عیش چنین باشد گه شادی و گه درد
2 گر خوار کند مهتر، خواری نکند عیب چون بازنوازد، شود آن داغ جفا سرد
1 زر خواهی و ترنج، اینک این دو رخ من می خواهی و گل و نرگس، از آن دو رخ جوی
1 چرخ فلک هرگز پیدا نکرد چون تو یکی سفلهٔ دون و ژکور
2 خواجه ابوالقاسم از ننگ تو بر نکند سر به قیامت ز گور
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار