بروکار می کن مگو از ملک‌الشعرا بهار مثنوی 641

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

بروکار می کن مگو چیست کار

1 بروکار می کن مگو چیست کار که سرمایهٔ جاودانی است کار

2 نگر تاکه دهقان دانا چه گفت به ‌فرزندگان‌، چون‌ همی‌خواست خفت

3 که میراث خود را بدارید دوست که گنجی ز پیشینیان‌ اندر اوست

4 من آن را ندانستم اندرکجاست پژوهیدن و یافتن با شماست

5 چوشد مهرمه کشتگه‌برکنید همه جای آن زیر و بالا کنید

6 نمانید ناکنده جایی ز باغ بگیرید از آن گنج هرجا سراغ

7 پدر مرد و پوران به امید گنج به کاویدن دشت بردند رنج

8 به گاوآهن و بیل کندند زود هم‌اینجا، هم‌آنجا و هرجا که بود

9 قضا را در آن‌ سال‌ از آن خوب شخم ز هرتخم برخاست هفتاد تخم

10 نشد گنج پیدا ولی رنجشان چنان چون پدرگفت شد گنجشان

عکس نوشته
کامنت
comment