- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مطرب بزن نوایی، ساقی بده شرابی از تشنگی بمُردم بر آتشم زن آبی
2 تا من خیال رویت دیدم به خواب مستی از حسرت خیالت راضی شدم به خوابی
3 گر سر ز پای اسبت از دست غم بتابم در گردنم درافکن از زلف خود طنابی
4 از خال همچو دانه کام دلم برآور کز آب دیدگانم می گردد آسیابی
5 گر از درم برانی چون بندگان به خواری نگریزم از در تو هرگز به هیچ بابی
6 از لعل شکرینت، هر خنده ای و مصری وز زلف عنبرینت، هر حلقه ای و تابی
7 روزی به خنده گفتی: کام دلت برآرم درویش مستحقم گر می کنی ثوابی
8 یک بوسه از لبانت بهر زکات خوبی صد ره سئوال کردم، یک ره بده جوابی
9 حیدر بسان مستان در بزم می پرستان از خون خورد شرابی، وز دل کند کبابی