به رویم می‌شوی خندان از بابافغانی شیرازی غزل 105

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

به رویم می‌شوی خندان و چشمم از تو خونریزست

1 به رویم می‌شوی خندان و چشمم از تو خونریزست در آب و آتشم می‌افگنی باز این چه انگیزست

2 نداری تاب درد من برون آی از دل تنگم درین محنت‌سرا منشین که بس جای بلاخیزست

3 مرا پروانهٔ خود خوانده‌ای طعنم مزن چندین زبان تیزی چه حاجت شمع من چون آتشم تیزست

4 چه حاصل چاره سازی چون بعاشق در نمی آیی چه سود از آشنایی چون دلت بیگانه آمیزست

5 من بد روز بهبودی ندارم ورنه از بویت صبا عنبرفشان گشت و نسیم صبح گلبیزست

6 مسیحا خسته گردد گر تو از دستش کشی دامن من دیوانه را از ناز کشتی این چه پرهیزست

7 همه چیز تو محبوبانه و عاشق کشست اما قیامت در قبای چست و تک بند دلاویزست

8 من و جولانگه شیرین سواران بگذر ای ناصح ز سامان باز ماند هر که خاک راه شبدیزست

9 فغانی در وطن هر دم گلی از گلشنی دارد ولی مرغ دلش در صحبت یاران تبریزست

عکس نوشته
کامنت
comment