-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به رویم میشوی خندان و چشمم از تو خونریزست در آب و آتشم میافگنی باز این چه انگیزست
2 نداری تاب درد من برون آی از دل تنگم درین محنتسرا منشین که بس جای بلاخیزست
3 مرا پروانهٔ خود خواندهای طعنم مزن چندین زبان تیزی چه حاجت شمع من چون آتشم تیزست
4 چه حاصل چاره سازی چون بعاشق در نمی آیی چه سود از آشنایی چون دلت بیگانه آمیزست
5 من بد روز بهبودی ندارم ورنه از بویت صبا عنبرفشان گشت و نسیم صبح گلبیزست
6 مسیحا خسته گردد گر تو از دستش کشی دامن من دیوانه را از ناز کشتی این چه پرهیزست
7 همه چیز تو محبوبانه و عاشق کشست اما قیامت در قبای چست و تک بند دلاویزست
8 من و جولانگه شیرین سواران بگذر ای ناصح ز سامان باز ماند هر که خاک راه شبدیزست
9 فغانی در وطن هر دم گلی از گلشنی دارد ولی مرغ دلش در صحبت یاران تبریزست