- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نشئهٔ هستی به دور جام پیری نارساست قامت خم گشته خط ساغر بزم فناست
2 اهل معنی در هجوم اشک، عشرت چیدهاند صبح را در موج شبنم خندهٔ دنداننماست
3 عافیت خواهی، وداع آرزوی جاه کن شمع این بزم از کلاه خود بهکام اژدهاست
4 گر ز اسرار آگهی کم نیست قصان ازکمال *ن خط پ*بار خواندی ابدایته انتهاست
5 بعد مردن هم نیام بیحلقهٔ زنجیر عشق هر کف خاکم به دام گردبادی مبتلاست
6 مویپیریمیکشد مارا بهطوفنیستی شعلهسان خاکستر ما جامهٔ احرام ماست
7 سینهصافان را هنر نبود مگر اسباب فقر جوهر اندر خانهٔ آیینه نقش بوریاست
8 گر ز دامن پا کشیدی دست از آسایش بدار چون سخن از لب قدم بیرون نهد جزو هواست
9 دستگاه از سجدهٔ حق مانع دل میشود دانه را گردنکشی سرمایهٔ نشو و نماست
10 دوزخ نقد است دور از وصل جانان زیستن بیتو صبحم شاممرگ و شام من روز جزاست
11 شوق میبالد خیال ماحصل منظور نیست جستجو بیمقصداستوگفتگو بیمدعاست
12 در عدم هم کم نخواهد گشت بیدل وحشتم شعله خاکستر اگر شد بال پروازش رساست