- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای مردهای که در تو ز جان هیچ بوی نیست رو رو که عشق زنده دلان مرده شوی نیست
2 ماننده خزانی هر روز سردتر در تو ز سوز عشق یکی تای موی نیست
3 هرگز خزان بهار شود این مجو محال حاشا بهار همچو خزان زشتخوی نیست
4 روباه لنگ رفت که بر شیر عاشقم گفتم که این به دمدمه و های هوی نیست
5 گیرم که سوز و آتش عشاق نیستت شرمت کجا شدست تو را هیچ روی نیست
6 عاشق چو اژدها و تو یک کرم نیستی عاشق چو گنجها و تو را یک تسوی نیست
7 از من دو سه سخن شنو اندر بیان عشق گر چه مرا ز عشق سر گفت و گوی نیست
8 اول بدان که عشق نه اول نه آخرست هر سو نظر مکن که از آن سوی سوی نیست
9 گر طالب خری تو در این آخرجهان خر میطلب مسیح از این سوی جوی نیست
10 یکتا شدست عیسی از آن خر به نور دل دل چون شکمبه پرحدث و توی توی نیست
11 با خر میا به میدان زیرا که خرسوار از فارسان حمله و چوگان و گوی نیست
12 هندوی ساقی دل خویشم که بزم ساخت تا ترک غم نتازد کامروز طوی نیست
13 در شهر مست آیم تا جمله اهل شهر دانند کاین زهی ز گدایان کوی نیست
14 آن عشق میفروش قیامت همیکند زان بادهای که درخور خم و سبوی نیست
15 زان می زبان بیابد آن کس که الکنست زان می گلو گشاید آن کش گلوی نیست
16 بس کن چه آرزوست تو را این سخنوری باری مرا ز مستی آن آرزوی نیست