تو مردی و نظرت از جلال الدین محمد مولوی غزل 493

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

تو مردی و نظرت در جهان جان نگریست

1 تو مردی و نظرت در جهان جان نگریست چو باز زنده شدی زین سپس بدانی زیست

2 هر آن کسی که چو ادریس مرد و بازآمد مدرس ملکوتست و بر غیوب حفیست

3 بیا بگو به کدامین ره از جهان رفتی و زان طرف به کدامین ره آمدی که خفیست

4 رهی که جمله جان‌ها به هر شبی بپرند که شهر شهر قفس‌ها به شب ز مرغ تهیست

5 چو مرغ پای ببسته‌ست دور می‌نپرد به چرخ می‌نرسد وز دوار او عجمیست

6 علاقه را چو ببرد به مرگ و بازپرد حقیقت و سر هر چیز را ببیند چیست

7 خموش باش که پرست عالم خمشی مکوب طبل مقالت که گفت طبل تهیست

عکس نوشته
کامنت
comment