- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میان دو عم زاده وصلت فتاد دو خورشید سیمای مهتر نژاد
2 یکی را به غایت خوش افتاده بود دگر نافر و سرکش افتاده بود
3 یکی خلق و لطف پریوار داشت یکی روی در روی دیوار داشت
4 یکی خویشتن را بیاراستی دگر مرگ خویش از خدا خواستی
5 پسر را نشاندند پیران ده که مهرت بر او نیست مهرش بده
6 بخندید و گفتا به صد گوسفند تغابن نباشد رهایی ز بند
7 به ناخن پری چهره میکند پوست که هرگز بدین کی شکیبم ز دوست؟
8 نه صد گوسفندم که سیصد هزار نباید به نادیدن روی یار
9 تو را هر چه مشغول دارد ز دوست اگر راست خواهی دلارامت اوست
10 یکی پیش شوریده حالی نبشت که دوزخ تمنا کنی یا بهشت؟
11 بگفتا مپرس از من این ماجرا پسندیدم آنچ او پسندد مرا