-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز گلگشت آمدی بنشین که مشک چین فرو ریزد میان بگشا که از هر سو گل نسرین فرو ریزد
2 خوش آن محفل که خورشیدی درون آید عرق کرده نشیند وز مه نو خوشه ی پروین فرو ریزد
3 چو انگیزد علاج دل طبیب کاردان من ز نخل خامه چندین شیوه ی شیرین فرو ریزد
4 زبان دانیست ترک من که هنگام سخن گفتن بعنوان عجب بس نکته ی رنگین فرو ریزد
5 ز گرد ره چو افشاند غزالم رشته ی کاکل هزاران نافه ی سربسته از هر چین فرو ریزد
6 چه خوشتر زانکه عاشق خفته باشد زار و معشوقش ز گلزار آید و گل بر سر بالین فرو ریزد
7 دگر زان لب چه میخواهی فغانی زین سخن گفتن ترا بس نیست این درها که در تحسین فرو ریزد