ز گلگشت آمدی بنشین از بابافغانی شیرازی غزل 221

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

ز گلگشت آمدی بنشین که مشک چین فرو ریزد

1 ز گلگشت آمدی بنشین که مشک چین فرو ریزد میان بگشا که از هر سو گل نسرین فرو ریزد

2 خوش آن محفل که خورشیدی درون آید عرق کرده نشیند وز مه نو خوشه ی پروین فرو ریزد

3 چو انگیزد علاج دل طبیب کاردان من ز نخل خامه چندین شیوه ی شیرین فرو ریزد

4 زبان دانیست ترک من که هنگام سخن گفتن بعنوان عجب بس نکته ی رنگین فرو ریزد

5 ز گرد ره چو افشاند غزالم رشته ی کاکل هزاران نافه ی سربسته از هر چین فرو ریزد

6 چه خوش‌تر زانکه عاشق خفته باشد زار و معشوقش ز گلزار آید و گل بر سر بالین فرو ریزد

7 دگر زان لب چه می‌خواهی فغانی زین سخن گفتن ترا بس نیست این درها که در تحسین فرو ریزد

عکس نوشته
کامنت
comment