1 قابل تویی از تاب و توانت دادند ناقص تو اگر ضعف و هوانت دادند
2 کردند نظر به قدر استعدادت هرچیز که خواستی همانت دادند
1 گر شرر گر شعله هرجا گشت پیدا آتش است چاره دل کن که با آتش مدارا آتش است
2 رشک مانع، شوق غالب، در تو یارب چون رسم راه عاشق در میان هفت دریا آتش است
1 تو را به کعبه مرا کار با دل افتادست به کعبه بتکده من مقابل افتادست
2 صدای بی جرس ار بشنوی غریب مدان که روح ماست به دنبال محمل افتادست
1 هجران نمکی سودو به داغ دل ما ریخت سودای تو آتش ز دماغ دل ما ریخت
2 هر روغن صافی که به بیهوده فلک سوخت غم دردی آن را به چراغ دل ما ریخت