سوخته ای بر درت شب همه شب می گریست از جلال عضد غزل 39

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

سوخته ای بر درت شب همه شب می گریست

1 سوخته ای بر درت شب همه شب می گریست ای مه نامهربان هیچ نگفتی که کیست

2 شمع صفت تا مرا سوز تو در سینه است مردنم افسردگی ست سوختنم زندگیست

3 پرده نی هر دمم حال دگرگون کند هر که درین پرده نیست حال چه داند که چیست

4 حاصلم از زندگی نیست به جز گریه هیچ وه که بر این زندگی زار بباید گریست

5 باد به بوی توام زنده کند هر نفس خود که کند باور این کآدمی از باد زیست

عکس نوشته
کامنت
comment