-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 داری اشرف زنی که چون می بست بر کمان دو ابروی او زه
2 خلقی اندر خیال او بی خواب عالمی بر جمال او واله
3 پشت... نی فراخ و ساقی گرد حلقه ای تنگ و جفته ای فربه
4 دوش تا صبح پیش چاکر بود به سرانگشت پا نشستم و ده
5 آن چنان آرزوی... یر کند کآرزوی غدا کند ناقه
6 دو سه سگ بچّه از تو زاییده ست اوّلین بچّه چون فکند از زه
7 خشک شد سعری خری که نبود آن چنان گاو ریش در صد ده
8 رکن دین آنچه از نجاست محض گرمیی بود و این زمان چو کره
9 دومین بچّه چون بزاد از تو نازکی شد که عقل گفتا زه
10 سیُمین بچّه چون برون آمد این یکی روشن است بر که و مه
11 در عوض مولنا ی مسکین را ملک الموت گفت بسم اللّه
12 نام ایشان نهادی اینها را همچو سیبی که خوانی آن را بِه
13 خود ندانی تو این قدر که هنوز خاک ایشان ز خون اینها به
14 نوبت رحلت تو است این بار خواه آدینه باش و خوه شنبه
15 گنده... س مادری که در راه است این یکی را تو نام خویش بنه