زلف تو بر ماه نهد پای خویش از جلال عضد غزل 160

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

زلف تو بر ماه نهد پای خویش

1 زلف تو بر ماه نهد پای خویش پهلوی خورشید کند جای خویش

2 عاقبتش سر ببرند آن که او بیش ز اندازه نهد پای خویش

3 سلسله بر پای صبا می نهد از شکن سلسله آسای خویش

4 هرکسی آشفته دیگر کسی ست وز همه آشفته و شیدای خویش

5 حاصلش آشفتگی و تیرگی ست هر که بود معتقد رای خویش

6 دیر که سودای خطت پُخت زود سر بنهد در سر سودای خویش

7 کار جهان بین که کند هندویی هم سر بالای تو بالای خویش

8 پاس رخت دارد در صبح و شام دزد بود خازن کالای خویش

9 کرد تمنّای رُخت چون جلال هست پریشان ز تمنّای خویش

عکس نوشته
کامنت
comment