زلف تو خورشید را در سایه پنهان از جلال عضد غزل 110

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

زلف تو خورشید را در سایه پنهان می‌کند

1 زلف تو خورشید را در سایه پنهان می‌کند روز روشن با شب تاریک یکسان می‌کند

2 گل چو می‌بیند که رویت بوستان‌افروز شد قرب یک سال از خجالت ترک بستان می‌کند

3 از چه شد زلف تو در بند پریشانی خلق چون همه‌روزه رخت با مردم احسان می‌کند

4 ز آه من زلف کژت در تاب شد وین نیست راست گر به هر بادی ز ما خاطر پریشان می‌کند

5 من هم اوّل ترک جان کردم چو دانستم که نیست عاشقی کار کسی کاندیشه از جان می‌کند

6 بر لب لعلت دمیده خطّ سبزت گوییا خضر مسکن در کنار آب حیوان می‌کند

7 تشنگان را جان رسیده بر لب و خضر خطت آب حیوان دارد و از خلق پنهان می‌کند

8 از گریبان تا نمودی چهره هر شب تا به روز آفتاب از شرم تو سر در گریبان می‌کند

9 از گلستان رخت چون یاد می‌آرد جلال خار مژگانش جهانی را گلستان می‌کند

عکس نوشته
کامنت
comment