1 چرغ تو که در صید ندانسته درنگ بر تندی اوست وسعت گردون تنگ
2 خاکستر باد برده را میماند در پیش هوای بال او فوج کلنگ
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 بهار است و از اشکم گل به دامن میکند صحرا ز جوش لاله یا خون گریه بر من میکند صحرا
2 نیفتد تا به راه عاقلی از بیخودی مجنون به هر سو آتشی از لاله روشن میکند صحرا
1 پوشیده پرده گر دوست روی سیاه ما را رنگ خجالت آورد بر رو گناه ما را
2 پیری خلاص میکرد ما را از روی عالم گر سنگ ره نمیشد عینک نگاه ما را
1 ره عشق است،کام از ترک می گردد رو اینجا گدایان را کف دریوزه باشد پشت پا اینجا
2 ندارد حب جاه و دولت از اهل فنا رنگی بجای سایه پر می افکند بال هما اینجا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **