1 آفتابی تو و ما سایهٔ تو احولست آنکه یکی را به دو دید
2 روی او نور هم از روی تو یافت چشم تو سرمه به چشم تو کشید
3 این چنین خوش سخن مستانه در خرابات که گفت و که شنید
1 پادشاه و پادشاهی ما و درویشی ما عاقلان و آشنائی ما و بی خویشی ما
2 در میان عشقبازان ما کمیم از هر یکی از کمی ماست در عالم همه بیشی ما
1 در محیط عشق ما گوهر طلب هفت دریا را نجو دیگر طلب
2 عود دل در مجمر سینه بسوز آنچنان عودی در این مجمر طلب
1 حضرت او را به او بینیم ما لاجرم او را نکو بینیم ما
2 آب چشم ما به هر سو رو نهاد غرق دریا مو به مو بینیم ما