1 ای جان و تنم مطیع و شوق تو مطاع رفتی و جدا زان رخ خورشید شعاع
2 هیهات که جان وداع تن کرد و نداد چندان مهلت که تن شتابد به وداع
1 از کاه ، کهربا بگریزد به بخت ما خنجر به جای برگ برآرد درخت ما
2 الماس ریزه شد نمک سودهٔ حکیم در زخم بستن جگر لخت لخت ما
1 دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد من و باز آن دعاها که یکی اثر ندارد
2 من و زخم تیز دستی که زد آنچنان به تیغم که سرم فتاده برخاک و تنم خبر ندارد
1 دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود تا به روزم چشم بر بام و در آن خانه بود
2 دی که میمد ز جولانگاه شوخی مست ناز نرگسش بر گوشهٔ دستار خوش ترکانه بود