-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای ز سودای تو در هر گوشهای آواره من چارهٔکارم نه نیکو میکنی، بیچاره من!
2 روز مرگم بر سر تابوت خواهد شعله زد آتش عشقت که در دل دارم از گهواره من
3 ای که گفتی: با جفای یار سیمین بر بساز چند شاید ساخت؟ ز آهن نیستم، یا خاره، من
4 در زبان خاص و عام افتاد رازم چون سخن ای مسلمانان، زبون افتادهام یک باره من
5 کاشکی! آن روی منظورش نمیدیدم ز دور تا چو دوران کردمی از گوشهای نظاره من
6 خرقهٔ پرهیزم از سودای این دل پاره شد خود نمییابم خلاص از دست این دل پاره من
7 اوحدی را عاشق و میخواره کرد او این چنین ورنه تاکنون نبودم عاشق و میخواره من