1 سودای توام بیسر و بیسامان کرد عشق تو مرا زندهٔ جاویدان کرد
2 لطف و کرمت جسم مرا چون جان کرد در خاک عمل بهتر ازین نتوان کرد
1 تا به رخسار تو نگه کردم عیش بر خویشتن تبه کردم
2 تا ره کوی تو بدانستم بر رخ از خون دیده ره کردم
1 چون تو بر ذرهّای حساب کنی ور به شبهت بُوَد عتاب کنی
2 ور حرامی بود عذاب دهی روز محشر بدان عقاب دهی