ای آتشِ سودایِ تو خون کرده از خاقانی شروانی غزل 1

خاقانی شروانی

آثار خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

ای آتشِ سودایِ تو خون کرده جگرها

1 ای آتشِ سودایِ تو خون کرده جگرها بر باد شده در سرِ سودایِ تو سرها

2 در گلشنِ امّید به شاخِ شجرِ من گل‌ها نشکفتند و برآمد نه ثمرها

3 ای در سرِ عشّاق ز شورِ تو شغب‌ها وی در دلِ زهّاد ز سوزِ تو اثرها

4 آلوده به خونابهٔ هجرِ تو روان‌ها پالوده ز اندیشهٔ وصلِ تو جگرها

5 وی مهرهٔ امّیدِ مرا زخمِ زمانه در ششدرِ عشقِ تو فروبسته گذرها

6 کردم خطر و بر سرِ کویِ تو گذشتم بسیار کند عاشق ازین گونه خطرها

7 خاقانی از آن‌گه که خبر یافت ز عشقت از بی‌خبری او به جهان رفت خبرها

عکس نوشته
کامنت
comment