1 دود تو برون شود ز روزن روزی مرغ تو بپرد از نشیمن روزی
2 گیرم که به کام دوست باشی دو سه سال ناکام شوی به کام دشمن روزی
1 بگشا نقاب رخ که ز ره بر در آیمت بربند عقد در که کنون دربر آیمت
2 بنشان خروش زیور و بنشین به بانگ در کز بس خروش زارتر از زیور آیمت
1 انصاف در جبلت عالم نیامده است راحت نصیب گوهر آدم نیامده است
2 از مادر زمانه نزاده است هیچکس کوهم ز دهر نامزد غم نیامده است
1 عشق تو به هر دلی فرو ناید و اندوه تو هر تنی نفرساید
2 در کتم عدم هنوز موقوف است آن سینه که سوزش تو را شاید