1 صرصر هجر تو، ای سرو بلند ریشهٔ عمر من از بیخ بکند
2 پس چرا بستهٔ اویم همه عمر؟ اگر آن زلف دوتا نیست کمند
3 به یکی جان نتوان کرد سؤال: کز لب لعل تو یک بوس به چند؟
4 بفگند آتش اندر دل حسن آن چه هجران تو از سینه فگند
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 پس تبیری دید نزدیک درخت هر گهی بانگی بجستی تند و سخت
1 از چه توبه نکند خواجه؟ که هر کجا که بود قدحی می بخورد راست کند زود هراش
1 نیز ابا نیکوان نمایدت جنگ فند لشکر فریادنی، خواستهنی سودمند
2 قند جداکن از وی، دور شو از زهر دند هر چه به آخر بهست جان ترا آن پسند
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **