سراغت از چمن‌‌ کبریا که از بیدل دهلوی غزل 1156

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

سراغت از چمن‌‌ کبریا که می‌پرسد

1 سراغت از چمن‌‌ کبریا که می‌پرسد به وهم‌ گرد کن آنجا ترا که می‌پرسد

2 معاملات نفس هر نفس زدن پاکست حساب مدت چون و چرا که می‌پرسد

3 جهان محاسب خویش است زاهدان معذور خطای ما ز صواب شما که می‌پرسد

4 کرم قلمرو عفو است رنج یأس مکش به‌کارخانهٔ شرم از خطا که می‌پرسد

5 گرفته‌ایم همه دامن زمینگیری ره تلاش به این دست وپاکه می‌پرسد

6 دلیل مقصد اشک چکیده مژگان نیست فتادگی بلدیم از عصا که می‌پرسد

7 درین حدیقه چو شبم نشسته‌ایم همه سراغ خانهٔ خورشید تا که می‌پرسد

8 به حال پیکر بیجان‌گربستن دارد مرا دمی‌ه توگشتی جداکه می‌پرسد

9 غبار دشت عدم سخت بی‌پر و بال است اگر تو پا نزنی حال ما که می‌پرسد

10 جواب خون شهیدان تغافلت‌ کافی‌ست جبین مده به عرق از حیا که می‌پرسد

11 دمیده ششجهت اقبال آفتاب ازل ز تیره‌روزی بال هما که می‌پرسد

12 چه عالی و چه دنی از خیال غیر بریست غم معاملهٔ سر ز پا که می‌پرسد

13 ز دل حقیقت رد و قبول پرسیدم به خنده گفت‌: برو یا بیا که می‌پرسد

14 چه نسبت است به خورشید ذره را بیدل به عالمی‌که تو باشی مراکه می‌پرسد

عکس نوشته
کامنت
comment