- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سراغت از چمن کبریا که میپرسد به وهم گرد کن آنجا ترا که میپرسد
2 معاملات نفس هر نفس زدن پاکست حساب مدت چون و چرا که میپرسد
3 جهان محاسب خویش است زاهدان معذور خطای ما ز صواب شما که میپرسد
4 کرم قلمرو عفو است رنج یأس مکش بهکارخانهٔ شرم از خطا که میپرسد
5 گرفتهایم همه دامن زمینگیری ره تلاش به این دست وپاکه میپرسد
6 دلیل مقصد اشک چکیده مژگان نیست فتادگی بلدیم از عصا که میپرسد
7 درین حدیقه چو شبم نشستهایم همه سراغ خانهٔ خورشید تا که میپرسد
8 به حال پیکر بیجانگربستن دارد مرا دمیه توگشتی جداکه میپرسد
9 غبار دشت عدم سخت بیپر و بال است اگر تو پا نزنی حال ما که میپرسد
10 جواب خون شهیدان تغافلت کافیست جبین مده به عرق از حیا که میپرسد
11 دمیده ششجهت اقبال آفتاب ازل ز تیرهروزی بال هما که میپرسد
12 چه عالی و چه دنی از خیال غیر بریست غم معاملهٔ سر ز پا که میپرسد
13 ز دل حقیقت رد و قبول پرسیدم به خنده گفت: برو یا بیا که میپرسد
14 چه نسبت است به خورشید ذره را بیدل به عالمیکه تو باشی مراکه میپرسد