یاد تو از ضمیر به نسیان نمی رود از کلیم غزل 271

یاد تو از ضمیر به نسیان نمی رود

1 یاد تو از ضمیر به نسیان نمی رود نقش رخت ز دیده به طوفان نمی رود

2 با بخت تیره چون بتماشای او روم در شب کسی بسیر گلستان نمی رود

3 عاشق بسان شمع بود از غرور عشق در زندگی سرش به گریبان نمی رود

4 شمع قلم زنامه گرمم بته رسید شوقم هنوز بر سر عنوان نمی رود

5 تن سرد گشت و داغ جنون گرم سوختن سر در ره رفته و سامان نمی رود

6 ساقی ز می کدورت دل کم نمی شود بنشین که داغ لاله ز باران نمی رود

7 چندانکه می رویم بجائی نمی رسیم ریگ ار روان بود ز بیابان نمی رود

8 افتم بفکر زلف تو هنگام بیخودی مستش مدان کسیکه پریشان نمی رود

9 دیگر کلیم اگر ز لگدکوب حادثه چون سرمه می شود ز صفاهان نمی رود

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر