-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش بیروی تو باغ عیش را آبی نبود مرغ و ماهی خواب کردند و مرا خوابی نبود
2 در کتاب طالع شوریده میکردم نظر بهتر از خاک درت روی مرا آبی نبود
3 با خیال پرتو رخسار چون خورشید تو چشم دل را حاجب شمعی و مهتابی نبود
4 چشم من توفان همی بارید در پای غمت گر چه از گرمی دلم را در جگر آبی نبود
5 در نماز از دل بهر جانب که میکردم نگاه عقل را جز طاق ابروی تو محرابی نبود
6 جز لب خوشیده و چشم تر اندر هجر تو از تر و خشک جهانم برگ و اسبابی نبود
7 اوحدی را دامن اندر دوستی شد غرق خون زانکه بحر دوستی را هیچ پایابی نبود