- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز بیداد تو حرف مهر را نام و نشان گم شد کتاب حسن را جزو محبت از میان گم شد
2 ز جوش بوالهوس گرد دلت عاشق نمی گردد طفیلی جمع شد چندان که جای میهمان گم شد
3 سحر بیتی مغنی می سرود از تو به یاد آمد چنان شوری برآوردم که وقت دوستان گم شد
4 به نالش خواستم جا در دلت، افتادم از چشمت گدا آمد که صدر قرب یابد، آستان گم شد
5 پس از عمری شدم عرضی کنم، چندان به پیش آمد که مضمون سخن صدبار از دل تا زبان گم شد
6 متاعی دیر اگر داریم بر ما رد مکن زاهد به عزم کعبه می رفتیم راه کاروان گم شد
7 هوش تا تافت رو از من مزاج کارها برگشت طرب تابست در بر من کلید آسمان گم شد
8 هوس را در فراق مرحمت خواب گران بگرفت طرب را در سراغ عافیت نام و نشان گم شد
9 اگر پرسد کسی حال «نظیری » را بگوییدش که در دامست آن مرغی که شب از آشیان گم شد