1 عکس تو تا بر آینۀ ساغر اوفتاد عشاق را هوای می اندر سر اوفتاد
2 دل عاشق دهان تو گردید و تنگ شد تن مایل میان تو شد لاغر اوفتاد
3 هندوی خال از پی دزدیدن نمک سوی لب تو آمد و بر شکر اوفتاد
1 چون گرفتند ره کوی شهادت در پیش زمرۀ خیل اسیران به هزاران تشویش
2 هر یکی نعش شهیدی به بر آورد چو جان کرد با همدم خود شرح پریشانی خویش
1 پس فرشته نصرت از امر قدیر شد فرو از ذروۀ بالا بزیر
2 دید تنها تا جدار گاه عشق گفت کای اسپهبد اسپاه عشق
1 ای محرم پردۀ نهان خامۀ راز وی هشته رسل به درگهت روی نیاز
2 موسی مدهوش ان ترانی در طور پیچیده صلای من رآنی بحجاز