-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بسی شوق تو در دل هست و میدانم که میدانی که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
2 نداند قدر تو سنّی که از اوهام بیرونی نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی
3 ملک در سجده آدم زمین بوسید و نیت کرد که در حسن تو چیزی یافت پیش از طور انسانی
4 بسی سرگشتهاند این فرقه حق در فراق تو مباد این جمع را یا رب غم از باد پریشانی
5 ز حق امید میدارم که بردارد حجاب از راه دری از غیب بگشاید برون آیم ز حیرانی
6 ز یمن مقدمش معمور گردد سر به سر عالم نماند هیچ جا ویران مگر اقلیم ویرانی
7 نماند یک دل خسته نماند یک در بسته مخور اندوه و شادی کن گره بگشا ز پیشانی
8 شب هجرانش آخر روز وصلی در عقب دارد بکن ای فیض دشواری به یاد عهد آسانی