سوزِ تبِ فراقِ تو درمان‌پذیر از وحشی بافقی غزل 81

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

سوزِ تبِ فراقِ تو درمان‌پذیر نیست

1 سوزِ تبِ فراقِ تو درمان‌پذیر نیست تا زنده‌ام چو شمع از اینم گزیر نیست

2 هر درد را که می‌نگری هست چاره‌ای دردِ محبت است که درمان‌پذیر نیست

3 هیچ از دلِ رمیدهٔ ما کس نشان نداد پیدا نشد عجب که به دامی اسیر نیست

4 بر من کمان مکش که از آن غمزه‌ام هلاک بازو مساز رنجه که حاجت به تیر نیست

5 رفتی و از فراقِ تو از پا درآمدم باز آ که جز تو هیچ کسم دستگیر نیست

6 سهل است اگر گهی گذرد در ضمیرِ تو وحشی که جز تو هیچ کسش در ضمیر نیست

عکس نوشته
کامنت
comment