نخل تو سرکش و دل خود از بابافغانی شیرازی غزل 477

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

نخل تو سرکش و دل خود کام من همان

1 نخل تو سرکش و دل خود کام من همان ناز تو همچنان طمع خام من همان

2 در جنت وصال مرا روز و شب یکیست در روزگار هجر سیه شام من همان

3 هر قطره چشمه یی شد و هر چشمه آب خضر از باده ی مراد تهی جام من همان

4 همسایه را ز پهلوی من خانه شد خراب فریاد جغد بر طرف بام من همان

5 گردم بگرد دوست چو پروانه گرد شمع واصل شوم مگر بود آرام من همان

6 من خود ز انفعال شدم بر زمین فرو خندان لبش بطعنه و دشنام من همان

7 مردم ز صید خود همه در سایه ی همای خالی بشاهراه پری دام من همان

8 هر خوبرو چو شیر و شکر با حریف خویش بد مستی حریف می آشام من همان

9 آزاد شد فغانی بیدل ز انفعال بر هر زبان رود ز بدی نام من همان

عکس نوشته
کامنت
comment