-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درد تو برآورد ز دنیا و ز دینم با مایهٔ عشق تو آن نه باد و نه اینم
2 چشم همه آفاق به دیدار تو بینند تا پردهٔ ز رخ برنکنی هیچ نبینم
3 تحصیل تو مقدور و من آسوده روا نیست از خرمن اقبال چرا خوشه نچینم؟
4 اندیشهٔ مستوری و دین داشتنم بود سودای تو نگذاشت که مستور نشینم
5 از گنج وصالت به سعادت برسد زود گر خاتم لعل تو شود ملک نگینم
6 تا ماه تشبه به رخت کرد ز خوبی با ماه به پیکارم و با مهر به کینم
7 گر نور تو در خلق نبینم ز دو گیتی هم گوش فروبندم و هم گوشه نشینم
8 پایی به کرم بررخ من نیز همی نه کندر سر کویت نه کم از خاک زمینم
9 چون اوحدی از وصل به شاهی برسم زود گر خاتم لعل توشود ملک یمینم